info@raghi.ir 071-37390852
اساتید استاد

1. آیت الله مرعشی نجفی ( ره )
2. آیه الله سید محمد تقی خوانساری
3. آیت الله سید احمد خوانساری ره
4. آیت الله سید صدر الدین صدر ره
5. علامه میرزا ابو الحسن شعرانی ره
6. آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی ره
7. مرحوم شیخ مهدی مازندرانی ( معقول )
8. آیت الله انگجی سند

* نظر شهید مطهری درباره پدر و چهار استاد برجسته اش
1.  شیخ محمد حسین مطهرى – این مرد بزرگ و شریف (پدرش) هیچ وقت خواب خود را به تاخیر نمى اندازد . شام را سر شب مى خورد و سه ساعت از شب گذشته مى خوابد و حداقل دوساعت به صبح مانده بیدار مى شود . یک جزء قرآن را تلاوت مى کند و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى خواند . حالا تقریبا صد سال از عمرش مى گذرد و هیچ وقت من نمى بینم که یک خواب نا آرام داشته باشد . شبى نیست که پدر و مادرش را دعا نکند . شبى نیست که نزدیکان و خویشاوندانش را یاد نکند و همان لذت معنوى است که او را سرحال نگه داشته است .

2. آیت الله حاج آقا حسین بروجردى – آیت الله بروجردى( اعلى الله مقامه) به راستى فقیه بود . من عادت ندارم از کسى نام ببرم ایشان هم تا زنده بود در سخنرانیها یم از ایشان نام نبرده ام ولى حالا که ایشان رفته اند مى گویم این مرد به راستى یک فقیه ممتاز ومبارز بود . درهمه این رشته ها ازتفسیر و حدیث , رجال و درایه و فقه و سایر فرق اسلامى احاطه و تسلط داشت . او کسى بود که اساسا توحید را در زندگى خودش لمس مى کرد و یک اتکا و اعتماد عجیبى به خدا داشت .
3. مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى – این استاد خوبم از بزرگترین مردانى است که من در عمر خود دیده ام و به راستى نمونه اى از زهاد و عباد و اهل یقین و یادگارى ازسلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم . در تابستان سال 1321 ه .ش, از قم به اصفهان رفتم وبراى اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگ آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم . البته این آشنایى بعد تبدیل شد به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه ازطرف آن بزرگوار .
او از کسانى بود که باید از راه هاى دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم .او را هموراه یکى از ذخایر گرانبهاى عمر خود مى شمارم و حاضر نیستم با هیچ چیزى معاوضه نمایم . شب و روزى نیست که خاطره اش در ذهنم مجسم نگردد و از او یادى نکنم و نامى نبرم و ذکر خیرى نماییم . به خود جرات مى دهم و مى گویم او به حقیقت یک عالم ربانى بود اما به خود جرات نمى دهم که بگویم من(متعلم على سبیل النجاه) بودم . یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدى در ذهنم جان مى گرفت که عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانى نیست.
4. علامه سید محمد حسین طباطبایى – حضرت استادنا الاکرم علامه طباطبایى(روحى فداه) این مرد واقعا یکى از خدمت گزاران بسیار بسیار بزرگ اسلام است . او به راستى مجسمه تقوا و معنویت است در تهذیب و تقوا مقامات بسیار عالى و معنوى طى کرده, حضرت علامه طباطبایى از نظر کمالا و روح به حد تجرد برزخى رسیده اند مى توانند صور غیبى را که افراد عادى از دیدن آنها ناتوان است مشاهده کنند .
 من سالیان سال دراز از فیض پر برکت این مرد بزرگ , بهرمند بوده ام و الان هم هستم کتاب (تفسیر المیزان) ایشان یکى از بهترین تفاسیرى است که براى قرآن مجید نوشته شده است من مى توانم ادعا کنم که بهترین تفسیرى است که در میان شیعه و سنى از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است . او بسیار مرد عظیم و جلیل القدرى است که صد سال دیگر تازه باید بنشینند و افکار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پى ببرند ایشان در دنیاى اسلام چهره شناخته شده اى هستند نه تنها در دنیاى اسلام بلکه در اروپا و آمریکانیز مردم ایشان را به عنوان یک متفکر بزرگ مى شناسند .

5. حضرت امام خمینى(رض) – پس از مهاجرت به قم, گمشده خود را در این شخصیت دیگر یافتم .فکر کردم که روح تشنه ام از این شخصیت سیراب خواهد شد, اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگى ورود به مقولات را نداشتم اما درس اخلاقى که به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مى شد و در حقیقت درس معارف و سیر وسلوک بود, نه اخلاق به مفهوم خشک علمى, مرا سرمست مى کرد .
بدون هیچ اغراق و مبالغه اى, این درس مرا آن چنان به وجد مىآورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیدا تحت تاثیر آن مى یافتم . بخش مهمى از شخصیت من درآن درس و سپس در درسهاى دیگرى که در طى دوازده سال از این استاد الهى فرا گرفتم,انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مى دانم راستى که او روح قدس الهى بود .
من که قریب به دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتى که درسفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم چیزهایى از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من, بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد, وقتى برگشتم , دوستانم گفتند :چه دیدى؟ گفتم چهار تا آمن دیدم:
آمن بهدفه :به هدفش ایمان دارد, دنیا اگر جمع بشود نمى تواند او را از هدفش منصرف کند .
آمن بسبیله :به راهى که انتخاب کرده ایمان دارد امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد .
آمن بقومه :احدى مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد .
آمن بربه :در یک جلسه خصوصى به من فرمود :این ما نیستیم که چنین مى کنیم من دست خدا را به وضوح حس مى کنم .