وبلاگ - هندوانه سربسته زندگی من کال بود
هندوانه سربسته زندگی من کال بود
روزی که خطبهی عقد را خواندیم احساس میکردم در ابرها قدم میزنم اما متأسفانه زمان این احساس دو ماه هم طول نکشید. آرش از این رو به آن رو شده بود. مرتب سرش توی گوشی بود، بیشتر وقتش را با دوستانش میگذراند، رفتارهای مشکوکی از آرش میدیدم، مرتب در حال جنگودعوا بودیم.
هندوانه سربسته زندگی من کال بود، اردواج انتخاب است یا تقدیر؟
مدتی بود تا کوچکترین وقتی به دست میآوردم فقط در فضای مجازی پرسه میزدم، به اعتراضهای پدر و مادرم هیچ اهمیتی نمیدادم این مسئله ادامه داشت تا اینکه یک روز عصر تصویری زیبا که متن خاصی هم داشت جذبم کرد. کنجکاوی و احساسم در مورد آن باعث ارتباط و چت من و او شد. آرش خود را 24 ساله و مجرد معرفی کرد. ارتباطی ساده و بسیار جذاب که با گذشت زمان عمیقتر میشد، البته این احساس دو طرفه بود و روز به روز چتهایمان بیشتر میشد.
عشق در یک نگاه
در همان دیدار اول احساس میکردم نیمه گمشدهام را پیدا کردهام. عشق و علاقهام به آرش باعث میشد برخی رفتارهای آزاردهندهاش را نادیده بگیرم و اهمیت ندهم. بعد از شش ماه از آرش خواستم رابطه را رسمی کند آرش با بهانههای مختلف مثل موقعیت مالی موضوع را به تعویق میانداخت. دوباره گفتم تکلیف مرا روشن کن، او گفت با توجه به اینکه این روزها مشکلاتی بین ما پیش آمده شاید ادامهی ارتباط درست نباشد. دنیا دور سرم میچرخید، احساس میکردم مورد سوءاستفاده قرارگرفتهام ولی چه میتوانستم بکنم؟ گوشیام را خاموش کردم. همهچیز را تمامشده میدانستم اما بعد از دو ماه وقتی که اصلاً انتظارش را نداشتم آرش دوباره پیام داد و حالم را پرسید.
پاسخ ندادم. تقاضای بخشش میکرد و فرصتی دوباره میخواست. بالاخره جوابش را دادم. دوباره خواستم زودتر رابطه رسمی شود. مرتب امروز و فردا میکرد و بهانههای جدید میآورد ولی با اصرار و سماجتهای من بالاخره قبول کرد. روز خواستگاری خانوادهی آرش و برخوردشان توی ذوقم زد. خانوادهام حسابی از این وضعیت ناراحت بودند، بعد از رفتن آنها مرا سرزنش کردند، اما تصور یک لحظه زندگی بدون آرش را نداشتم. خودم هم کمی دلخور بودم ولی با خود میگفتم آرش به دلیل علاقهاش در این مورد صحبتی نکرده است. پایم را در یک کفش کردم و گفتم یا آرش یا هیچ کس، بالاخره پافشاریهایم باعث شد خانوادهام عقب بکشند.
تقدیر سیاه من
روزی که خطبهی عقد را خواندیم احساس میکردم در ابرها قدم میزنم اما متأسفانه زمان این احساس دو ماه هم طول نکشید. آرش از این رو به آن رو شده بود. مرتب سرش توی گوشی بود، بیشتر وقتش را با دوستانش میگذراند، رفتارهای مشکوکی از آرش میدیدم، مرتب در حال جنگودعوا بودیم. سراغ خانوادهاش رفتم اما نه تنها هیچ کمکی به من نکردند حتی به شکل حق به جانبی با من رفتار کردند که نمیتوانستم فکرش را بکنم. سراغ خانواده خودم هم نمیتوانستم بروم. بعد از شش ماه آرش آمد و گفت اشتباه کردهایم و به درد هم نمیخوریم و به فرد دیگری علاقهمند است. با شنیدن صحبتهای آرش همه چیز را از دست رفته میدیدم. به خدا شکایت کردم مگر من چه بدی کرده بودم که سرنوشتم باید این میشد. چرا خدا آرش را سر راه من قرار داد؟
انتخاب یا سرنوشت
با توجه به شرایط فردی روانی دختر خانم عوامل روانشناختی خانوادگی، اجتماعی از جمله عوامل مهم زمینهساز این مشکل بوده است. اگر فرد در دوران نوجوانی بتواند بحران هویت را پشت سر بگذارد و بتواند به سؤالاتی مانند من کیستم، هدف از زندگی چیست و غیره پاسخ منطقی دهد و در رابطهی با خود و پدیدههای مختلف زندگی به شناخت جامعی برسد به نگرش مثبت نسبت به خود و دنیای هستی میرسد. در نتیجه دچار وحدت و یکپارچگی شخصیت میشود و میتواند جایگاه خود را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی تعیین کند و نقشهای متناسب با آنها را به خوبی ایفا نماید ولی چنانچه نتواند این مسیر را به خوبی طی کند دچار بحران هویت میگردد و در نتیجه به مرور زمان اعتماد به نفس و توانمندیهای شخصیتی او ضعیف و متزلزل میگردد، بنابراین نمیتواند انتظارات فردی و اجتماعی دیگران را پاسخگو باشد چون توانایی برنامهریزی و تلاش برای رسیدن به اهداف آینده را در خود نمیبیند فردی سطحینگر و منفعل میشود و در معرض آسیبهای مختلف فردی و اجتماعی قرار میگیرد.
افرادی که دچار بحران هویت میشوند معمولاً تا سالیان سال موفق نمیشوند این بحران را طی نمایند و در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود با مشکل مواجه میشوند. پس میتوان نتیجه گرفت این دختر هر چه به ظاهر سن نوجوانی را طی کرده ولی هنوز موفق به کسب هویت مثبت و کارآمد نشده است، بنابراین فردی منفعل و سطحینگر بوده و توانایی کنترل احساسات زودگذر خود را نداشته است و بعد از آشنایی و کنجکاوی اولیه با پسر و همچنین عدم آگاهی لازم در استفاده از فضای مجازی، تحت تأثیر آن قرار گرفته و روابط احساسی خیلی زود در تاروپود شخصیت او نفوذ کرده و تمام شخصیتش را هیجان صرف تشکیل داده است، بنابراین قدرت تفکر و تحلیل مسائل را از او گرفته و در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی قرار داده است. از طرف دیگر از آن جایی که چنین آشناییهایی سرشار از بروز احساسات هیجانات زودگذر و عشق رمانتیک میباشد تصمیمگیریها بر اساس احساسات و عواطف شکل میگیرد و نقش عقل و منطق در رفتار و تصمیمگیریهای آنان بسیار کمرنگ و سطحی است.
در نگاهی دیگر در یک خانوادهی سالم و پویا میان اعضای آن به ویژه والدین و فرزندان رابطهی انسانی و سالم وجود دارد. والدین توانمند کسانی هستند که از دانش و مهارت لازم در خصوص ارتباط با فرزندان برخوردار میباشند و اگر فرزندان آنان در مراحل مختلف زندگی با بحرانهایی مواجه شوند بتوانند مشکل خود را خیلی راحت و با اطمینان خاطر نزد آنان مطرح نمایند. از طرف دیگر عدم آگاهی خانواده نسبت به فضای مجازی، آسیبها و مشکلات آن و نحوهی مدیریت آن در خانواده تأثیر بسیار زیادی در بروز این مسئله داشته است.
چه کنیم با این تقدیر؟
- مهمترین قدم در فرآیند تعلیم و تربیت برقراری روابط انسانی و محبتآمیز با فرزندان است به نحوی که ضروری است آنان در محیط خانواده احساس کرامت و ارزشمندی داشته باشند.
- نظارت غیرمستقیم خانوادهها بر امور مختلف فرزندان از جمله وضعیت گذراندن اوقات فراغت به رشد روانی به هنجار آنان کمک میکند.
- والدین در خانواده فضایی ایجاد نمایند که فرزندان بتوانند مشکل خود را خیلی راحت و با اطمینان خاطر نزد آنان مطرح نمایند.
- آموزش لازم به فرزندان بابت تفاوت قائل شدن بین مرز واقعیت و خیالپردازی داده شود تا بتوانند احساسات خود را کنترل و در مسیری سازنده هدایت کنند.
- آموزش مدیریت رسانه و فضای مجازی به خانواده (والدین و فرزندان) داده شود و همچنین خطرات و آسیبهای آن شناسایی و مطرح شود و والدین توانایی مدیریت و نظارت بر استفادهی فرزندان از فضای مجازی برای اینترنت و غیره
سمیه نمازی
بدون توضیحات
نوشتن دیدگاه